درد دلی با زندانیان/ معاونت حقوقی و قضایی سازمان قضایی نیروهای مسلح
(3 صفحه – از 54 تا 56 )
خلاصه ماشینی: “در سن هیجده سالگی به خدمت سربازی رفتم ولی در همان هفته اول دوره آموزشی به دلیل دسترسی نداشتن به مواد مخدر فرار کردم و به خانه رفتم پدر و مادرم خیلی ناراحت بودند ولی پس از مدتی برایشان عادی شد آنها نمیدانستند که من به مواد مخدر روی آوردهام و اعتیاد دارم ولی رفته رفته خودم اعتراف کردم و به پدرم گفتم،او بسیار ناراحت شد و مرا مدتی به شهرستان برد من در آنجا اعتیادم را ترک کردم اما این بار اسیر چیزی بدتر از اعتیاد شدم و عاشق یک دختر تهرانی شدم. روزی چهار پنج هزار تومان خرج اعتیادم بود و با کار کردن خرج اعتیادم را در میآوردم و به زندگی نکبتبار خود ادامه میدادم تا اینکه به فکر افتادم که من جزء با تباه کردن خویش و ضرر زدن به خودم کار دیگری انجام نمیدهم لذا شروع به ترک اعتیاد کردم و خود را بیست یا بیستوپنج روز در خانه حبس کردم و اعتیادم را ترک کردم مدت یک الی دو ماه از خانه بیرون نمیآمدم و مرتب ورزش میکردم تا اینکه یک روز یکی از بچههای محله به منزل ما آمد و مرا به عروسی برادرش دعوت کرد من هم دعوتش را قبول کرده و رفتم ولی در مجلس عروسی هم بچهها از مواد مخدر استفاده میکردند که من خیلی خودم را نگه داشتم اما متأسفانه به دلیل تعارف بیجای دوستان باز هم از آن مواد استفاده کردم.”
آخرین دیدگاهها