یاد استاد


مصاحبه شونده : نوری، مهدی؛

(‎13 صفحه – از 126 تا 138 )

خلاصه ماشینی: “البته، من باز با تأسف از اینکه چنین مردی از دنیا رفته است، باید بگویم: صد هزاران مرد گم گردد مدام تا یکی اسرار بین گردد تمام دکتر نوری به مرحله‌ای رسیده بودند که من خودم به عنوان یک دانشگاهی می توانم عرض کنم که با عشق، مجاهده، کوشش، تلاش و پیگیری علم و غرق تمدن ظاهری غرب نشدن ـ چنانکه همة شما شاهد ظاهر ایشان بودید ـ به کمترین چیز قانع بودند، و به این مرحلة اسرار بینی، خودشان را رسانده بودند. وقتی که ایشان به اجبارکارت شرکت در حوزه را نشان دادند، با مأمور عذرخواهی فقط سؤال کردکه پس چرا شما با بنز نیامدید؟ -سؤال بعدی ما، سؤالی است که همیشه از طرف کسانی که با ایشان ارتباط کمتری داشته‌اند، عنوان می‌شود و آن اینکه با وجود اقامت طولانی در فرنگ و اینهمه از امکانات و زرق و برق آنجا استفاده کردن و در آن شرایط بودن، چگونه ایشان تعلقاتشان روز به روز کمتر می‌شد و ایشان به یکسری مصداقهای سنتی که ما در جامعه‌مان داریم، پایبندی بیشتر نشان می‌دادند؟ × آقای دکتر نوری بعضی مواقع می‌گفتند که من به اندازة کریستف کلمب مسافرت کرده‌ام. همین طور که فرمودید، عشق به معنویت، عشق به آن معیارهای انسانی و عشق به تکامل در دکتر آنچنان بودکه وقتی می‌دیدند این عشقها در غرب کمتر محسوس است و رنگ و روی خود را می‌بازد؛ هر چند تکنولوژی در حال پیشرفت در آنجا می‌باشد، سبب شد که ایشان که اینهمه به تمام نقاط دنیا سفر کرده بود، روز به روز از آن گوشه‌های فرنگ دلزده‌تر بشوند و فقط در ایران عاشقانه خدمت کنند.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code