داستانی کوتاه : آیا در پیشگاه وجدان محکوم هستم !؟

نویسنده : پیتر چینی؛ مترجم : عقیلی، رضا؛

(‎4 صفحه – از 10 تا 13 )

خلاصه ماشینی: “از او پرسیدم که‌ علت اینهمه نگرانی و اضطرابش‌ چیست؟او در جواب تاریخچهء زندگیش را برای من گفت: خلاصهء آنکه،مدتی در امریکا زندگی کرده و بدلایل‌ مفصلی که جای بحث آن در این مختصر نیست،در آنجا بمردی که بعدا معلوم شد یکی از جنایتکاران باسابقه‌ امریکاست دلبستگی پیدا میکند و چنان در چنگال آن بی‌رحم‌ گرفتار و اسیر میشود که امکان‌ رهائی از دست آنمرد برای‌ او وجود نداشته است. مردک ناگهان با یک خیز خود را داخل آسانسور انداخت‌ و در آهنی آنرا بست: چون در پناه در و دور از دسترس من قرار گرفت،پوز- خند تمسخرآمبزی زد و با منتهای وقاحت گفت: -بگو ببینم«مردکهء اجنبی» خیال کردی خیلی گردن‌ کلفتی؟بسیار خوب،بسیار خوب:پیش آن زن برگرد و از قول من باو بگو قسمی را که‌ خورده‌ام فراموش نکرده‌ام، بالاخره فردا یا روز دیگر او را بچنگ خواهم آورد و تصمیمی‌ را که گرفته‌ام درباره‌اش اجرا خواهم کرد.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code