زبان دادگستری


نویسنده : وحیدی، حسین؛

(‎4 صفحه – از 49 تا 52 )


خلاصه ماشینی: “او مفاهیم حقوقی و قضائی مانند عهد،جنایت،حد،حکم،ضمان و از این قبیل مفاهیم را همراه باجملات و عبارات لطیف و ظریف بی‌بدیلی در مغز جای داده و اینک‌ تبدیل آنها به کلمات ناهنجار دل‌آزار دیگر برایش کار سهل و ساده‌ای نیست،مفاهیمی که‌ این‌چنین آموخته: تو هیچ«عهد»نبستی که عاقبت نشکستی‌ مرا بر آتش هجران نشاندی و ننشستی‌ ماجرای عقل پرسیدم ز عشق‌ گفت«معزول»است و فرمانیش نیست‌ «جنایتی»که بکردم اگر در دست باشد فراق روی تو چندین بس است«حد»جنایت‌ گر«حکم»کنی بجان سعدی‌ جان از تو عزیزتر نباشد سر تسلیم نهادیم بحکم و رایت‌ تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت دل«غارت»زده در«محضر»عدلیه،عشق‌ «متظلم»شد و چشمان تو«حاشا»دارند ای دل از عشرت امروز بفردا فکنی‌ مایه نقد بقارا که«ضمان»خواهد شد؟ روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری‌ مکن که«مظلمه»خلق را«جزائی»هست کلمات و لغاتیکه همراه با اینهمه و ظرافت پس از گذشت قرون و اعصار امروز بدست ما رسیده است،باید بیرون از دادگستری و در دهان مردم عادی کوچه و بازار باقی بماند، برای رفتن بدادگستری باید زبان دیگری آموخت-زبانی تلخ و گس و سنگین که روح‌وجان‌ «دادخوانده»و«دادخواه»بیچاره را میکاهد.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code