نقد و بررسی کتاب «مبانی اندیشه سیاسی غرب»


ناقد : قزلسفلی، محمد تقی؛

(‎11 صفحه – از 153 تا 163 )

خلاصه ماشینی: “در عین حال فهم زوال سیستم‌های‌ سیاسی(و در اینجا دولت-شهرهای یونانی)بافهم زوال فضایل چهارگانه یعنی«خردمندی، شجاعت،میانه‌روی و عدالت»(ص 39)عملی است که به تعبیر این فیلسوف سبب رواج منفعت‌طلبی و آشفتگی و انفعال جامعه شده و نهایتا خشونت و استبداد تیرانی تمام یافته‌ها و زحمات را برباد خواهد داد» مؤلف نه تنها در طرح اندیشه‌ی افلاطون بلکه در بررسی آرای متفکران دیگر در بخش‌ پایانی هرمقاله،ذیل«جمع‌بندی و نتیجه‌گیری»به خطوط برجسته‌ی هرمتفکر و نیز مشکلات‌ و تعارض‌های نظریه‌ی او اشاراتی هرچند مختصر اما مفید دارد تا خواننده یا دانشجو بتواند با مطالعه‌ی پیشین در پایان تصویر هرچند محدود اما روشنی از متفکر در اختیار داشته باشد. همینجا توضیح یک نکته‌ی اساسی دیگر که از جمله‌ ضروریات فهم چارچوب اصلی اثر است نیز مهم است و آن این که به نظر می‌رسد مؤلف به آن‌ تقسیم‌بندی متعارف اندیشه‌ی سیاسی غرب نیز باور دارد که به«تقسیم‌بندی سه‌گانه»مشهور شده است؛دوران باستان(افلاطون و ارسطو). 3. نکته‌ی دیگر برجسته ساختن برخی مسائل ناگفته‌ی متفکران غربی است که البته این مهم به‌ ویژه در بحث از فضیلت دوستی و نسبت آن بازندگی مدنی در چارچوب آرای ارسطو،یا ساختار اصولی و درست دولت هابزی که متأسفانه به عنوان لویاتان،بیشتر شهرتی منفی و باژگونه یافته‌ است،همچنین تبیین مراحل منطقی اندیشه‌ی هگل،در فهم ساده‌ی چگونگی‌گذار از خانواده‌ (مرحله‌ی اولی)به جامعه‌ی مدنی(مرحله دوم)و سپس دولت عقل(مرحله سوم)بابحث‌ آزادی مدنی در اندیشه‌ی جان استوارت میل،بیش از همه به چشم می‌خورد.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code