جایگاه قدرت سیاسی در تحول اجتماعی در نظریه علامه اقبال لاهوری


نویسنده : وزیری، محمود؛ محمدی گرگانی، دکتر محمد؛

(‎10 صفحه – از 83 تا 92 )

چکیده:
در نظریه های دولت می‌توان دو نگاه کلی را در خصوص تحول اجتماعی از یکدیگر باز شناخت. در نگاه اول می‌توان از تحول در راس هرم قدرت سیاسی و یا به اصطلاح اصلاحات از بالا سخن گفت و در نگاه دیگر می‌توان از تحول در بطن توده های مردم تا راس حاکمیت اشاره کرد.یا به عبارتی بهتر حرکت اصلاحات از پایین به بالا می باشد. در مقاله‏ی حاضر با بررسی جایگاه انسان در اندیشه ی اقبال به این سؤال پاسخ داده شده است که انسان مورد نظر اقبال در کدام حکومت امکان زیست انسانی خواهد یافت، در واقع از آن جا که اقبال لاهوری شرط اساسی انسان بودن را در آزادی انتخاب وی می بیند، انسان مورد نظر وی در حکومت های استبدادی امکان رشد و تحول نخواهد داشت. هم چنین اقبال حکومت را ملزم به اجرای احکام دین نمی داند و تنها آن چه از نظر وی اهمیت دارد تطابق روش‌های اجرایی با ارزش‌های دینی است این ارزش‌های دینی در واقع ارزش‌های عام بشری می باشد که در همه ی مکان‌ها و زمان‌ها قابلیت تحقق را دارند . اقبال در قرآن و احادیث بر ارزش‌ها تکیه دارد و اجماع را فرایندی جهت تطبیق روش‌ها با ارزش‌ها می داند. اقبال تحول اجتماعی را حاصل رابطه ی متقابل مردم و حکومت بر یکدیگر می داند اما در این میان تاکید وی بر تحول انسانی می باشد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code