به آستان آسمانی پدر خاک


شاعر : مودب، علی محمد؛

(‎1 صفحه – از 121 تا 121 )

خلاصه ماشینی: “قلم به وصف تو برخاست، خشک شد، نرسید\به ماجرای تو،‌ این جمله حرمتی دارد. قلم به وصف تو اصلا نه، هرچه دریا هست\در آسمان تو چه شأن و هیأتی دارد؟ قلم که نام تو را برد، رنگ خود را باخت\از اوج معنی نامت خجالتی دارد. قلم نوشت علی، ذوب شد در آتش سوخت\خدا به ریختن خون چه غیرتی دارد! قلم نوشت علی، سرخ‌رو شد و رقصید\قلم به خون که بغلتد سعادتی دارد. قلم نوشت علی، جامة تلون ریخت\کنون به برگ خیال تو کسوتی دارد. علی نوشت قلم، چشم چاه خالی شد\برای گریه ببینید فرصتی دارد؟ قلم اگر چه به انگشت کوچکت نرسید\به رد خیل خیالت شباهتی دارد قلم به شرح تو قلبش پر از مغازله شد \به لطف توست که در شعر شوکتی دارد علی نوشت قلم، شعر من نمی‌میرد\مگر اجل به خدا هم جسارتی دارد.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code