لیبرالیسم سیاسی، پیش زمینه های عادلانه و هویت فرهنگی
نویسنده : آویلا، میچ؛
(23 صفحه – از 239 تا 261 )
چکیده:
یک اعتراض همیشگی به نظامهای لیبرال [مربوط به] نقش ادعایی آنها در تخریب سنتهای فرهنگی اقلیتها و در نتیجه همگن سازی و فقر فرهنگ عمومی است. منتقدین استدلال مینمایند که لیبرالیسم ـ علیرغم تعهدات اظهار شدة خود ـ موجب ترویج هویتهای چند گانة اخلاقی و فرهنگی نمیشود، زیرا مفهومی از شخص را که اساسی میداند تقویت نموده و از آن بهره میگیرد، یعنی توصیف اشخاص به عنوان افرادی منفک، نامرتبط و منفعت طلب. یک نظام حقوقی مربوط به حقوق [افراد]، ساز و کار عمدهای است که این مفهوم شخص را نهادینه مینماید. گرچه پیشگامان لیبرال سیاسی، همچون جان راولز نشان دادهاند که لیبرالیسم سیاسی در واقع متکی به ادعاهای متافیزیکی از این نوع نیست، اما این انتقاد باقی میماند که وقتی مسئلة تکثر هویتهای فرهنگی و اخلاقی مطرح میشود، لیبرالیسم در عمل ـ اگر نگوئیم در تئوری ـ عمیقا غیر لیبرال است. من به این انتقاد پاسخ داده و استدلال مینمایم که لیبرالیسم سیاسی، اگر به درستی درک و تثبیت گردد، با مجموعة متنوعی از هویتهای فرهنگی، دینی و اخلاقی، سازگار است. استدلال من مبتنی بر دو ادعاست. نخست اینکه، دغدغة لیبرالیسم سیاسی، اصولا تثبیت شرایط زمینه ای عادلانه مانند تساوی اقتصادی فرصتها، عدالت رویهای، و حفاظت از حقوق اساسی بشر است. استدلال من این است که این شرایط زمینهای درست با مجموعة وسیعی از نهادها و سنتهای فرهنگی سازگارند زیرا این شرایط نسبت به آنچه اغلب نظریه پردازان (از جمله بیشتر لیبرال ها) دریافتهاند، نهادهای اجتماعی و حقوقی واقعی بسیار کمتری را محدود و معین مینمایند. دوم اینکه، یک ویژگی کلیدی دستیابی به شرایط زمینهای درست، نظارت عمومی بر سرمایه و سایر نهادهای اساسی اقتصادی است. این امر به نوبة خود امکان نظارت بر تجارت ـ و از جمله به طریق تعمیم ـ نظارت حقوقی بر رسانهها و تبلیغات را فراهم میسازد. دقیقا همین رشد بدون نظارت و مهار نشدة رسانههاست که در واقع هویتها و فرهنگهای سنتی را تهدید مینماید. در واقع لیبرالیسم سیاسی ابدا از ظهور یک فرهنگ رسانهای همگن ساز جهانی حمایت نمی کند، بلکه بنا به استدلال من لیبرالیسم سیاسی تنها تئوری معقول سیاسی دارای منابع مفهومی کافی برای مقابله با سلطة رسانهای جهانی و مصرف گرایی پوچ انگارانهای است که غالبا با آن همراه است. من به عنوان یک مسئله کاربردی نشان میدهم که در یک جامعة عدالت آمیز، طرفداران نظریات معقول (یعنی باورهای فلسفی و دینی و سنت هایی که بر استفاده از مکانیسم های دولتی برای منفعت انحصاری خود اصرار نمی ورزند) توافق و تصدیق مینمایند که دولت شرایط زمینهای ضروری برای امکان اجرای نظریات معقول را حفظ و حمایت نموده است. برای تشریح این نکته، من به چندین نمونه از سنتهای دینی اقلیتها میپردازم که طبق استدلال من با یک جامعة لیبرال سازگار هستند. در بخش پایانی مقاله، مختصرا دیدگاه خود را با اثر ویل کیملیکا (Will Kymlicka ) در مورد حقوق گروههای اقلیت مقایسه نموده و پیشنهاد مینمایم که لیبرالیسم سیاسی منابع کافی برای پرداختن به دغدغههایی که وی مطرح مینماید، در اختیار دارد.
آخرین دیدگاهها