نسبت میان عدالت، دموکراسی و صلح در جمهوری افلاطون

نویسنده : فتحی، حسن؛

(‎18 صفحه – از 3 تا 20 )


چکیده:
جمهوري افلاطون بي­ترديد يكي از تاثيرگذارترين نوشته­ها در تاريخ فلسفه و مخصوصاً در فلسفه سياست است. در عين حال كه تقريباً همه شاخه­هاي فلسفه از هستي­شناسي و معرفت­شناسي گرفته تا علم­النفس و تعليم و تربيت در اين نوشته افلاطون مورد بحث قرار گرفته­اند، موضوع محوري آن را «عدالت» تشكيل مي­دهد. از سوي ديگر در ميان انواع حكومت­ها كه افلاطون در كتاب هشتم جمهوري بر مي­شمارد، دموكراسي را يكي از حكومت­هاي بد معرفي مي­كند به نظر او دموكراسي ـ كه از تحول اليگارشي پديد مي­آيد ـ نه تنها از جنگ و نارضايتي زاده مي­شود، بلكه به واسطه مديريت نادرستِ دو مقوله آزادي و برابري سرانجام به ضد خودش، يعني حكومت استبدادي، تبديل مي­شود. مخالفت افلاطون با دموكراسي، كه در واقع ناظر بر نوع خاصي ازآن مي باشد، نشان مي­دهد كه ملازمه­اي ضروري ميان عدالت و صلح از يك طرف و دموكراسي از طرف ديگر وجود ندارد. در اين مقاله، پس از بيان نظر افلاطون درباره عدالت، صلح و دموكراسي، نشان خواهيم داد كه او چه چيزهايي را از پيش شرط­­هاي رسيدن به عدالت و صلح بر مي­شمارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code