مادری حسود و بوالهوس
مترجم : ورزی، فرح؛
(5 صفحه – از 97 تا 101 )
خلاصه ماشینی: “او همیشه بمن میگفت سیگار کشیدن عادت بسیار زشتی است و خود او نیز هرگز سیگار نمیکشید ولی آنروز تعمدا سیگار بلب داشت و در مقابل نگاه پر از شگفتی من فقط گفت،«من باندازه کافی بزرک شدهام و حق دارم سیگار بکشم و سپس آن را با پاهای خود لگدمال کنم مگر نظافت این خانه بعهده من نیست!؟»من دیگر یقین کردم که مادرم بکلی عقل خود را از دست داده است و تصمیم گرفتم که برای پرستاری او از رفتن بساحل دریا خودداری نمایم. ساعت دو بعد از نیمه شب بود که نور قوی اتومبیلی درون اطاق خوابم را روشن نمود و من یقین کردم که مادرم تنها بخانه مراجعت کرده است با اشتیاق فراوان از اطاق به بیرون دویدم و با شادی توام بانگرانی،مادرم را صدا زدم اما بجای صدای نرم و لطیف او،آهنک خشنی مرا بنام صدا زد این مرد آقای«جرویس»رئیس پلیس و دوست نزدیک پدرم بود او گفت: «لوری عزیزم آبروی پدرت در خطر است. من با شدت هرچه تمامتر از خود دفاع میکردم و پیدرپی فریاد میزدم یکی از آنها سیلی صختی بصورت من زد ولی یکی دیگر از آن ها ناسزاگویان رفیق خود را ملامت کرد ناگهان هر سه بیکدیگر حمله نمودند و من که از خدا میخواستم زدوخورد آنها ادامه پیدا کند کشانکشان خود را بتلفن نزدیک کردم،مادرم که با فریاد دلخراش من تازه از خواب ناز بیدار شده بود درحالیکه فریاد میزد،باشتاب باطاق من داخل شد و برای کمک بمن هرچه بدستش میرسید و از جمله شمعدانهای زیبائی که یادگار عروسی او بود!بطرف آنها پرتاب میکرد تا من فرصت نجات پیدا کنم.”
آخرین دیدگاهها