فلسفه حقوق (2): علم حقوق 1-فلسفه حقوق چیست؟
نویسنده : میشل تروپر؛ مترجم : واعظی، مجتبی؛
(16 صفحه – از 401 تا 416 )
خلاصه ماشینی: “از نظر میشل ویله تعریف علم حقوق عبارت بود از«علم حقوق کلاسیک رم که مبتنی بر رسالت بیان اخباری روابط عادلانهای است که خود[علم حقوق]آنها را در بطن اندام اجتماعی کشف میکند»(ویله،1975،ص 97) این مفهوم قویا مرتبط با معرفتگرایی اخلاقی است به معنای ایدهای که براساس آن،ارزشهایی (مانند عادلانه یا زیبا)دارای وجودی عینی و قابل شناخت هستند. به عبارت دیگر هنگامی که ما از آنها مفهوم یک دستور را دریافت میکنیم بویژه زمانی که از ناحیه شخصی دارای اقتدار مانند مقنن صادر شده باشد،آنها امریند و در این حالت است که امر مذکور نمیتواند موضوع ارزیابی درست یا نادرست قرار گیرد. در واقع این علم به بیان گزارههای موسوم به «گزارههای حقوق»بسنده میکند گزارههایی که قواعد دارای وجود عینی مستقل از علم حقوق را شرح میدهند حال آنکه خود حقوق برساخته از همین قواعد است. اما کلسن گزینه نخست را که همان حقوق طبیعیگرایی است از اساس رد میکند بدلیل آنکه وی بر آنست که ارزشها قابل (7)- Hyle?tique (8)- Expressive (9)- Normativiste (10)- faits شناسایی نیستند و طرفداران حقوق طبیعیگرایی بدون آنکه قادر به شرح و بیان ارزشها و هنجارهای دارای یک وجود عینی باشند فقط از پس بیان ترجیحات ذهنی خود بر میآیند. با اینحال باید(آنچنانکه کلسن هم تاکید بسیار بر آن دارد)خاطر نشان کرد که چنانچه هنجارها بطور عینی الزامآورند اما خود حقوق هیچگاه در کلیت خود نمیتواند دارای چنین ویژگی باشد. باید خاطر نشان کرد که دلیل آنکه تعاریف حقوق چنین پرشمار و گونهگون است آن است که در جهان تجربی هیچ واقعیت مستقیما قابل مشاهدهای وجود ندارد که بتوان بدان کلمه حقوق یا معادلی در زبان دیگر را نسبت داد.”
آخرین دیدگاهها