واکاوی رابطه میان خطر جرم بزهکاران و بازپروری آنان در سیاست های کیفری معاصر؛ از نقد مبانی سیاسی کیفرشناسی نو تا شکل گیری بازپروری خطرمدار
نویسنده: قاسمی مقدم، حسن؛
آموزه های حقوق کیفری پاییز و زمستان 1392
چکیده:
در سیاستهای کیفری معاصر، «کیفرشناسی نو» ناظر به تبیین آن دسته از تدابیر کیفری است که در آنها، پیروی از مبانی سیاسی خاص موسوم به «راست جدید» موجب پیدایش رویکردهایی به مفهوم «خطر جرم» شده است که بر اساس آنها توجه نمودن به خطر جرم بزهکاران به معنای لزوم رویگردانی از «بازپروری» بزهکاران تلقی شده است. این در حالی است که مطالعات علمی نشان میدهد که اگر این مبانی سیاسی در سیاستگذاریهای کیفری در قبال خطر جرم بزهکاران مورد توجه قرار نگیرد، آنگاه هیچ ملازمه قطعی میان خطر جرم بزهکاران و نفی بازپروری آنان وجود نخواهد داشت. در برخی از نظامهای حقوقی که کمتر تحت تاثیر این مبانی سیاسی بودهاند، میتوان شاهد پایبندی دستگاه عدالت کیفری به لزوم بازپروری بزهکاران و توجه همزمان به خطر جرم آنان و در نتیجه شکلگیری نوعی «بازپروری خطرمدار» بود که به جای طرح دیدگاههای آرمانی در آن، به بازپروری بزهکاران در پرتو خطر جرم آنان اهتمام میشود.خلاصه ماشینی:
“درست است که کیفرشناسی نو و تدابیری همچون «عدالت آماری» که رویکردهای خاصی به خطر جرم دارند، جایگاهی برای بازپروری بزهکاران قائل نیستند، اما آیا سیاستهای ناظر به خطر جرم صرفا منحصر به کیفرشناسی نو بوده است؟ آیا خطر جرم همواره مترادف با نفی بازپروری بزهکاران است؟ آیا ملازمۀ قطعی میان خطر جرم و رویگردانی از بازپروری بزهکاران و لزوم طرد آنان وجود دارد؟ تدابیری همچون «عدالت آماری» دارای چه مبانی فکری و سیاسی بودهاند که از بازپروری بزهکاران رویگردان شدهاند؟ به طور کلی آیا میتوان در قبال خطر جرم بزهکاران، از مبانی فکری و سیاسی دیگری پیروی نمود، به گونهای که اندیشۀ بازپروری بزهکاران به فراموشی سپرده نشود؟ آیا در عالم واقع میتوان مصداق یا مصادیقی برای این امر یافت؟ در نهایت اینکه اگر اندیشۀ بازپروری بزهکاران در قالب مباحث خطر جرم مطرح گردد چه تغییر یا تغییراتی در آن روی میدهد؟ به طور کلی شاید بتوان گفت که در برخی از نظامهای حقوقی و عمدتا در ایالات متحدۀ آمریکا، رویگردانی از آرمان بازپروری بزهکاران در رابطه با خطر جرم آنان، تحت تأثیر دو تغییر اساسی است: نخست، تغییر در مبانی نظری و سیاستها از «رفاهمداری» به سوی «راست جدید» و دوم، تغییر در ایدئولوژی حرفهای جرمشناسان از ایدئولوژی «مؤثر بودن بازپروری» به سوی ایدئولوژی «هیچ چیز مؤثر نیست». سؤال اساسی که در اینجا مطرح میشود اینکه آیا عوامگرایی کیفری با آثار مخربش در رویگردانی از آرمان بازپروری و زمینهسازی برای استفاده از تدابیر طردمدار در قبال خطر جرم بزهکاران، امری جهانشمول و اجتنابناپذیر بوده است؟ بررسیهای تطبیقی نشان میدهد در حالی که برخی از کشورها از این رویکرد آمریکایی پیروی کردهاند، بسیاری از کشورها نظیر کانادا، آلمان و فنلاند در برابر آن مقاومت کردهاند و این امر تأثیر به سزایی در ظهور جنبش سنجش میزان اثربخشی برنامههای اصلاحی ـ درمانی و در نهایت شکلگیری بازپروری خطرمدار داشته است.”
آخرین دیدگاهها